مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

فصل دوم
قسمت : ۲۸

_چرا نمیای اتاقم ، مگه خدمتکار شخصی من نیستی؟!
جدیتی که تو کلامش داشت جرعتی برای حرف زدن بهم نداد!
_زبون نداری؟! یا لال شدی؟! لابد باید تخم کبوتر بدم زبونت باز بشه!
+حق ندارین غرورمو خورد کنین!
انقدر اروم گفته بودم که شک داشتم بشنوه
اما...شنید! باید اقرار کنم مثل سگ هم بو میکشه هم خوب میشنوه

______________________________
#باز که داری از زیر کارات در میری!
دیگه نمیتونم! اینهمه مدت بهم تیکه مینداخت ، جلو همه تحقیرم میکرد!
چرا من نکنم؟!
با عصابی داغون برمیگردم و روبه روش با فاصله وایمیستم.

+من فقط خدمتکار ارباب جوان هستم ، اگه بخوام کارای دیگه ای رو انجام بدم بد عصبانی میشن!

اخمی میکنه و می گه :
این شروورا چیه تحویلم میدی؟!
چیشد تا شیش ماه پیش زبون نداشتی
نکنه چشمت بهش گرفته که داری...

_شروور؟!
هر دو متعجب به سمتش برگشتیم
_خب؟ ادامه بده! داشتی میگفتی!؟
#ار..ب..اب
_هیس ، ادامه هرفاتو بگو ، زود باش!
..ر باب به جان بچه هام. من..
_جان بچه هاتو بیخود قسم نخور ، میری تو اتاقت تا بیام تکلیفتو مشخص کنم
اجوما سیع کرد ارباب رو راضی کنه اما بیشتر عصبانیش کرد و باعث شد در اتاقش زندانی شه!
_خب و اما تو ات!
دیدگاه ها (۱۳)

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

~~~فیک ھمسر مخفی ~~~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط